داستان زیبای افرینش انسان

پنجشنبه 12 اسفند 1395
13:42
سید محمد فاطمی

خدا خر را آفرید و گفت: تو بار خواهی برد از زمانی که آفتاب بدمد تا شب و 50 سال عمر خواهی کرد.

خر گفت: میخواهم خر باشم اما فقط بیست سال عمرکنم. خدا پذیرفت.

خدا سگ را آفرید و گفت: تو نگهبان خانه ی انسان خواهی شد و هرچه دادند خواهی خورد و سی سال عمر میکنی.
سگ گفت: میخواهم سگ باشم اما 15سال برایم کافیست. خدا پذیرفت.


خدا میمون را آفرید و گفت: تو مدام از شاخه ای به شاخه ای میپری و 20 سال عمر میکنی. میمون گفت میخواهم میمون باشم اما 10سال عمر کافیست...

و خدا انسان را آفرید و گفت: تو اشرف مخلوقاتی سرور تمام زمین و 20 سال عمر میکنی!
انسان گفت: می خواهم انسان باشم اما آن سی سالی که خر نخواست، پانزده سالی که سگ نخواست و ده سالی که میمون نخواست به من بده.

و اینچنین شد که ما فقط بیست سال مثل آدم زندگی میکنیم. بعد ازدواج میکنیم و سی سال مثل خر کار میکنیم و پانزده سال مثل سگ نگهبان خونه و بچه هامون میشیم و آخرش هم

مثل میمون از خونه ی دختر به خونه ی پسر و از خونه ی پسر به خونه ی دختر میدویم و واسه نوه هامون شکلک در میاریم...! 😜😅😂😂😂😂😂
برچسب ها: داستان , آفرینش ,
[ بازدید : 1277 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

مطالب مرتبط

نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به آموزش کسب درآمد با بارگذاری ویدیو است. || طراح قالب avazak.ir
ساخت وبلاگ تالار خرید بک لینک خرید آنتی ویروس خرید آنتی ویروس موشن کده مجله زندگی بهتر سنگ لاشه عطر زنانه اصل چسب چسب پهن بازار چسب عطر مردانه اورجینال نایلون حبابدار خرید نایلون حبابدار
بستن تبلیغات [X]